سلام دوستان عزیزم خوبین؟
امشب داشتم نظرات سایت رو چک میکردم که یهو به یه نظری رسیدم که قابل تامل هست روش فکر کردم و به یه نتایجی رسیدم و خواستم جوابشونو بدم... اما منصرف شدم و یه فکری خطور کرد...
تصمیم گرفتم این پیام و تو سایت بذارم و از شما هم نظر بخوام لطفا روش فکر کنید و جواب این شخص رو بدید
فکر کنید این فرد تو واقعیت رو به روی شماست و به عنوان برادرته این شرایطش رو داره میگه چی بهش میگی اگه بخوای بهش کمککنی؟
بنظرتون مشکل ایشون چیه و راه حلش چیه؟شاید نظرتون به دردش بخوره حتما کامنت کنید خودمم در موردش بعد از اینکه نظراتتونو خوندم میگم نظرمو :)
متن پیام در کامنت اول نوشته شد
شما همیشه بهترین جوابارو دارین منتظرم ...
نظرات (۱۳)
یامهدے
چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹ , ۰۹:۱۳یامهدے
چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹ , ۰۹:۱۰به اینده فک کن قطعا خودکشی راه حل این مسئله نیست برادر من به حرفام فک کن ببین ایا غلط میگم یادرست مطمئنم تصمیم درست رو میگیری به زندگیت امیدوار باش یه روزی این سختی ها برات خاطره میشن و ازشون درس میگیری فقط بهت توصیه میکنم که خودکشی راحل این مسئله نیست بلکه راحلش خود شمای که تصمیم بگیری دوباره به سوی خداوند بری یا در تله دوم ابلیس بیوفتی این که میگی عذاب وجدان دارم دراین مورد درکت میکنم اما من اسم اینو نمیگزارم عـــــذاب وجدان
بلکــــــه میزارم شیطان درون
سعی کن بهش غلبه کنی فقط به خدا و امام هاش فک به معجزات خداوند فکر کن به اینکه چهطورخداوند چهطوره چشم نابینای حضرت یعقوب رو بینا کرد فقط ازت درخواست دارم که به مادرت خدات امام هاش فکر کنی و به اونا توکل کنی التماس دعا یــــا علــــــی
یامهدے
سه شنبه ۹ دی ۹۹ , ۲۲:۲۰M
يكشنبه ۴ اسفند ۹۸ , ۱۲:۵۵محمد۱
شنبه ۲۶ بهمن ۹۸ , ۲۰:۴۰خیلی درکت میکنم.
حدود پونزده سالم بود عاااااااااااشششق یه دختری شدم، چیزی هم بهش نگفته بودم.
بعد از دو روز که از آشناییمون میگذشت، فهمیدم که تصادف کرد و از دنیا رفت.
در وصف بزرگی این مصیبت فقط همینو بگم که حدود ده سال نتونستم عاشق کس دیگه ای بشم و از فکرم بیرون نمی رفت چه شعرها که براش نسرودم.
تو همین مدت ده ساله پدر و مادرم رو از دست دادم.
دیگه بنظرم خودت میفهمی که چقدر سخته. اونقدر که نمیتونی درکش کنی.
اینارو واسه عزیز دلم نوشتم که بگم دو تامون سختی کشیدیم ولی بیا پروردگارمون رو فراموش نکنیم، همون که داره ماها رو پرورش میده تا ظرفیتمون زیاد بشه و یه روزی نعمت هاش رو بطور کامل بهمون بده. ان شاالله
(الم یعلم بان الله یری)
ملیحه
۲۷ بهمن ۹۸، ۰۷:۵۵محمد
چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸ , ۲۳:۴۱در یک کلام وابستگی جدایی میاره این قانونه
حضرت یعقوب وابسته شد پسرش ازش دور شد
مولانا به شمس وابسته شد از دستش داد
وابستگی شرکه و هر کس کسی رو به اندازه خدا بزرگ کنه و بگه اگه این نباشه منم نیستم مطمئنا یه جوری ازش جدا میشه که داغ میذاره روی دلش
اینو نمیگم تجربه هم کردم
خودم ۴ سال وابسته بودم و داغون شدم شما هم ناراحتی که الان داری احساس میکنم به خاطر وابستگیه
هیچ کس ارزش اینو نداره که به اندازه خدا بزرگ بشه و ما مطمئنا تنها کسی که بهش وابسته ایم خداست
موفق و شاد باشی
ملیحه
۱۰ بهمن ۹۸، ۰۰:۳۷dimo
شنبه ۱۱ آبان ۹۸ , ۱۰:۵۱چگونه میتونیم توی کانال عضو بشیم؟
ملیحه
۱۱ آبان ۹۸، ۱۳:۰۵رها
سه شنبه ۷ آبان ۹۸ , ۲۲:۲۵ملیحه
۹ آبان ۹۸، ۱۰:۵۶خانم دانشجو
چهارشنبه ۳ مهر ۹۸ , ۲۳:۱۲توصیه اول من به ایشون اینه که به خودش فرصت بده، هنوز باید کمی آروم بشه و بعد دنبال راه چاره بره. گریه کنه، داد بزنه، فحش بده، خودشو خالی کنه. چون کاملا طبیعیه.
اینجا نمیخوام بگم به خدا توکل کنه، نه، چون میدونم در شرایطی هست که میگه خدا مهربون نیست، خدا فراموشم کرده، خود خدا اصلا اینجور خواسته! واسه منم پیش اومده، اما نه سر شکست عشقی، سر قضیه ای که واقعااااا برام حیاتی و مهم بود. (نمیگم شکست عشقی پیش پا افتادست، فقط منظورم اینه واسه هر کس یه چیزی تو زندگی مهمه.) با تمام وجود من زندگیمو تموم شده میدیدم... البته با اینکه تصورشو نمیکردم بعد از دو سال تونستم مشکل رو حل کنم و خداروشکر الان حالم خوبه😊
در قدم دوم "بپذیره". بپذیره که زندگی ادامه داره و امید هنوز هست هرچند اثری ازش دیده نمیشه.
در مرحله سوم به این نتیجه میرسه که خودشو "نجات" بده.
من تو این مرحله رفتم پیش روانشناس اما جواب نگرفتم. چون میدونستم مشکلم چیه، نقطه ضعفم چیه اما روانشناس میزد تو جاده خاکی. قصد جسارت و قضاوت ندارم صرفا برای کمک میگم، مثلا از متن تا حدودی متوجه شدم نقطه ضعف ایشون اندکی غرور، خودخواهی و خلا عاطفی هست.
اگه ایشون این ضعف هارو برطرف نکنه باز ممکنه بعد از چند سال به گونه ای دیگه و در شرایط متفاوت از همین ضعف هاش ضربه بخوره و زندگی براش تیره و تار شه.
مثلا برای خلا عاطفی راهکار این نیست که با یک دختر رابطه عشقی برقرار کنه،
راهکارش حل مشکلات ریشه ای و اساسی دوران کودکیه یا افزایش اعتماد به نفس و...
اگه اول خلا هامون رو پر کنیم و بعد عاشق شیم اون عشق، ارزشش خیلی بیشتره و به جای درد و رنج برامون آرامش به همراه داره 😉
اگه خلا نداشته باشیم با رفتن طرف شاید خیلی به هم بریزیم اما بازم اهداف خودمونو برای زندگی داریم و آرزوی مرگ نمی کنیم.
یادتون نره تا وقتی حتی یک درصد امید به بازگشت فرد مورد نظر دارید هییییچ وقت نمیتونید از فکرش در بیاید. تجربه من و اطرافیانم میگه منتظر نمونید. یهو دیدید شد چهل و پنج سالتون و هنوز تنها موندید و فایده ای هم نداشته. بعد میاید زمین و زمان رو لعنت میکنید که این چه زندگی ای بود!! در حالی که میتونستید فراموشش کنید و دوباره عاشق شید. اینکه میگن عشق یکبار بیشتر نیست تلقینه و بر اساس روانشناسی عشق ممکنه ما انسان ها چند بار در طول زندگیمون از ته دل عاشق شیم. به شرطی که اول نفر قبلی رو کاملا فراموش کنیم و کمی به خودمون فرصت بدیم و مدتی تنها باشیم و در نهایت رابطه بعدی برامون پیش میاد.
(راستی منظور از فراموشی فراموش کردن اسم و چهره طرف نیست، منظور اینه وقتی یادش میوفتیم همون حسی رو نسبت بهش داشته باشیم که به همکلاسی دوران مدرسمون داشتیم!)
ملیحه
۳ مهر ۹۸، ۲۳:۳۷رها
چهارشنبه ۳ مهر ۹۸ , ۲۲:۰۹ملیحه
۳ مهر ۹۸، ۲۳:۳۷dimo
چهارشنبه ۳ مهر ۹۸ , ۱۹:۱۸ببخشید این پیامو کجا فرستادن براتون؟؟
ملیحه
۳ مهر ۹۸، ۲۱:۵۰dimo
چهارشنبه ۳ مهر ۹۸ , ۰۰:۱۶ملیحه
۳ مهر ۹۸، ۰۸:۲۸ملیحه هستم
سه شنبه ۲ مهر ۹۸ , ۲۰:۱۰متن:
سلام.
حرفات جالبه ولی برای کسی ک اول کاره و درگیر شدید نشده با این کارا و از لحاظ روحی آسیب ندیده باشه. ب شخصه آدم مذهبی بودم و ازین دسته مطالب سخنرانی ها زیاد گوش میدادم, درگیر خودارضایی بودم ولی سعی ب بهبودش داشتم تا اینک ی خانمی اومد تو زندگیم و من بخاطر همون این گناهو ترک کردم. ولی همون خدا جواب دعاهای منو نداد و هی ازم دورش کرد. میدونم حالا فکر میکنی عشق نیسو هوسه ها ازین حرفا, ولی من خوب میشناسم خودمو. خلاصه شکست بزرگی خوردمو از خداهم دور شدم. حالمم ازین روش سالیتیود بهم خورد, شاید تو بتونی از مجردیت لذت ببری ولی من دیگ حتی انگیزه و امید برا ادامه زندگی ندارم. میگم برا کسایی ک هنوز درگیر مسائل عاطفی نشدن شاید جواب بده .
دیگم با اون خدا کاری ندارم, جواب نذرو نیازو زیارتما خوب داد. لطفا ازین حرفام نزن ک شاید ب صلاحت بوده ها اینا, خودم استاده این حرفام. یه بچه شیعشو از دست داد, منم میرم جهنم طوری نیست ولی ازش شکایت میکنم اونور. من این صلاحو نمیخاستم حالام خودمو رها کردم, برام هیچی مهم نیست. حتی ب خودکشی هم فکر کردم ولی دلم برا خونواده و اون مامان بیچارم میسوزه. نمیتونم تنهایی دیگ ادامه بدم ,کم اوردم, فشار درس, فکر آینده, فشار جنسی,خونواده, عذاب وژدان حس تنهایی نابودم کرده. شدم کسی ک التماس محبت میکنه. مثله ی بدبخت, این بدبخت نباشه بهتره ک بخاد گدایی کنه